خلاصه داستان : جرج لوتز خانه ای به اسم آمیتی ویل را در نیویورک به مبلغ پائینی خریداری کرده و به همراه همسر و سه فرزندش به آنجا نقل مکان می کند. آنها پس از مدتی در می یابند که این خانه تاریخ خونباری داشته است. یکسال قبل در این خانه پسر جوانی به اسم رونالد نیمه شب شش عضو خانواده اش را بقتل رسانده است. اکنون جرج و همسرش متوجه اتفاقات عجیب و ترسناکی در خانه می شوند از جمله اینکه بچه های لوتز با ارواح کشته شدگان تماسهائی برقرار می کنند و پدر رالف که کشیش محله است پس از تطهیر خانه دچار یک بیماری حاد می شود و همچنین رفته رفته جرج احساس می کند شبیه رونالد شده است...

خلاصه داستان : "رایان بیلینگز" دوازده ساله مشکل حاد ترس از تاریکی دارد.او هر شب با سختی بیدار و منتظر مانده و تماشا می کند که شیطانی در تاریکی از ترس او تغذیه کرده و قویتر می شود.برادر بزرگتر او "دیل" که فکر می کند او برای جلب توجه اینکارها را می کند مسئول مراقبت از او در غیاب پدر و مادرش می شود.اما با قطع شدن برق تاریکی خانه را فرا گرفته و...

خلاصه داستان : یک واعظ جوان به همراه نامزدش، به سمت کلیساهای کوچک حرکت می‌کنند تا بتوانند تنها راه پیدا کردن قدرت‌های شفادهنده و معجزه‌آسا را پیدا کنند …

خلاصه داستان : ماجرایی از گروهی از دوستان که جرات وارد شدن به یک یتیمخانه ی ویرانه را پیدا میکنند و سریعا خود را میان نیروهایی غیر طبیعی پیدا میکنند و ....

خلاصه داستان :در پایان سال 1952، بهترین سال‌های هنک ویلیامز می‌گذرد و او کودکی محلی را برای رساندن او به مکانی در خارج شهر استخدام می‌کند....